جدول جو
جدول جو

معنی خاک لیوه - جستجوی لغت در جدول جو

خاک لیوه
(کَ لَ وَ / وِ)
در خاک غلتیدن. مراغه. (بلهجۀ قزوین)
لغت نامه دهخدا
خاک لیوه
در خاک غلتیدن
تصویری از خاک لیوه
تصویر خاک لیوه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عمل خاک لیس، خاک لیسیدن:
خاک لیسی پیشه می باید نمودن همچو آب
بهر نانی، تا بکی هر سو دوان باشد کسی،
میرزا سعید اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
خاک تیره. خاک برنگ سیاه. خاک سیه
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
خاکی که از پرویزن و نظایر آن بدر کرده باشند، مقابل خاک درشت. کدیون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ وَ / وِ)
آجیل. (یادداشت بخط مؤلف) :
ایا جمال رئیسان ز لفظ من معنی
برون نیاید جز خشک میوۀ مرسوم
بخشک میوه تو عید مرا مبارک کن
که عید بر عدوت چون وعید خواهم شوم.
سوزنی.
تنگ آمده ست عید و ندانم ز دست تنگ
توجیه خشک میوۀ عید من از کجا
هر دوستی که خوانش من اندر نهم به پیش
شیرینیش مدیح بود ترشیش هجا
آخر چو شیرخواره شوند از هجا و مدح
ارجو که خشک میوه دهد خواجه بورجا.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ / دِ)
کسی که خاک را بلیسد، (از آنندراج) :
بگرداگرد تخت طاقدیسش
دهان تاجداران خاک لیسش،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کِ یَهْ)
خاک تیره. رجوع به خاک سیاه شود:
پاس ادب من همه را میرسد اینک
بر خاک سیه خفته ام اینک به در دوست.
علی خراسانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا